خدا در دوجا به بندگانش می خندد !
یکی زمانی که همه دست به دست هم می دهند تا یکی را ذلیل کنند و خدا نمی خواهد 
و زمانی که همه دست به دست هم  می دهند تا کسی را عزیز کنند و خدا نمی خواهد .

به شغلی که خواستم، نرسیدم و هنوز وقتی صورت جلسه می نویسم.حسرت دارم ولی روزی هزار بار خدا را شکر می کنم .که ابروی امروزم به خاطر نگاه خدا است .ناامید می شم. خسته می شم اما تهش دلم گرم است که خدا هست . گلستان شهدا رفتم و با کسی حرف زدم .دلم اروم تر شد.گفت اگه مطمنی که بهشت و جهنمی هست صبور باش و معامله کن با خدا و منتظر اتفاق دنیوی نباش .راست می گفت.باید صبورتر باشم .

این چند روز دنیا تار بود.نفس کم می اوردم و حواسم خیلی سرجاش نبود.مثل امروز که داشتم صورت جلسه دادخوست ملاقات با فرزند را می نوشتم وپیوسته صدای موبایل می اومد و من اعصابم بهم ریخته بود که حاج اقا چرا گوشیش را جواب نمیده .کارم که تمام شد به گوشی موبایلم نگاه کردم .زنگ خط دوم خودم بود .

شعبه خانواده ،شعبه عجیبی است.طلاق سن ندارد.زندگی سی ساله، اعتیاد ضرب و جرح.مشکلات جنسی و بدبینی ،درخواست شنود تلفن همسر ،زن هایی با صورت کبود.بچه های طلاق .زن های دوم.زن های پارتی و مهمونی مختلط ،دادخواست تمکین ،خونه های اجاره ای صوری ، مهریه های بذل شدهخیلی وقت ها سرم درد گرفت.دلم خواست گریه کنم. شاید به دلیل تجربه شخصی ام زیادی حساس ام . فردا شعبه اقای نون تمام میشود .و می تونم بگم اگر همه قضات خانواده مثل اقای نون بودند،دنیا جای بهتری بود. 

زندگی خودم تو کما است .
 اینجا غم است و ان طرف شادی،درک این همزمانی برام سخت است. اما توکل می کنم به خدا. 

به نظرم قوی ترین زن ها ،زن هایی هستند که مهریه شان را می بخشند و حضانت فرزند را می گیرند . 
با اعتقاد الان ام هیج وقت دلم نمی خواهد فرزندی به دنیا بیاورم .

پ ن : من اندوهگین نیستم . من اندوه جهانم . در سینه ام سرزمینی است که می گرید . ( غادة السمان )


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها